تفاوت برندهای آسیایی و برندهای کشورهای پیشرفته همچون آمریکا و آلمان
من از بسیاری از مدیران کسب وکارهای مختلف در کشورهای آسیایی در مورد یک موضوع پرسش کردم چگونه با وجود این همه برند و رقابت بین آنها به یک برند برجسته و متمایز دست یابم؟
تمام این کسب وکارها سرمایهی لازم، طرح تجاری قابل اطمینان، محصولات خوب و با کیفیت، خدمات با قیمت عادلانه همراه با شایستگی برای تولید آنها و قابلیت بالقوه برای فروش را دارند. مشکل قابل ملاحظه این است که آنها قادر به جذب و حفظ مشتریان و کارکنان مد نظر خود نیستند. به نظر می رسد مشتریان و کارکنان آینده آنها جذب برندهایی با نام های بزرگتر و شناختهتر شده اند. در بیشتر کسب وکارها مشخص نیست برند بر مبنای چه هدفی پایهریزی شده وچگونه میتوان یک برند را پایهگذاری کرد. آنها همیشه در حال رقابت بر سر قیمت و یا کیفیت محصولاتشان هستند اما با وجود کار سخت نمیتوانند به موفقیت دلخواه در کسبوکارشان دست یابند.
شرکتها برند خود را برمبنای آگاهی و بینش، تعیین کردن اهداف برند، شناسایی مشتریانی که به راستی باید به آنها خدمات رسانی شود، بهبود کیفیت محصولات وخدمات، استخدام و تعلیم بزرگترین داراییهایشان (یعنی کارکنانشان) برای ارائه مناسب وعده برند به مشتریان، پایهریزی نکردهاند. آنها بیشتر سرمایهشان را صرف مدلها و شیوههای کاری کرده و بودجه کمی را به بنیان درونی برند خود اختصاص میدهند. این روش محکوم به شکست است و استفاده دراز مدت از آن منجر به گیر افتادن در چرخهی باطل میشود.
در واقع بیشتر کسب وکارها بر روی کوهی از ارزشهای شناخته نشدهی یک برند پایه گذاری شده است. آنها نیروی رقابتی منحصر به فردی دارند که کاملا کشف نشده وتقویت پیدا نکرده، آنها پیشینهی هیجان انگیزی داشتند و داستانهایی که هرگز درباره آن صحبت نکردهاند. آنها به راحتی میتوانند محصولات و خدمات نوآورانه ایجاد کنند اما اغلب نمیکنند.
درک نیازهای انسان نیمی از راه رسیدن به آنهاست (آدلای ای استیونسن)
هیچ انسانی یک جزیره نیست (به اعتقاد جان دان نویسنده انگلیسی قرن ۱۷ هیچ انسانی نمیتواند فقط به خودش متکی باشد) و این موضوع در مورد برندها هم صدق میکند. برای اینکه یک برند بتواند به موفقیت برسد باید جذابیت داشته باشد و ارتباط مناسبی با ذینفعان اصلیش (مشتریان، کارمندان، شرکا، توزیع کنندگانِ کالا، سرمایه گذاران و غیره برقرار کند) احتیاجات و خواستههای متنوع ذینفعانش را درک کند.
برندهای مطرحی همچون اپل چه طور در لایههای مختلف روح و قلب مخاطبین خود در سراسر دنیا رسوخ کردهاند، چه طور همواره به دنبال نوآوری و خلق ایدههای جدید و مستمر هستند. استراتژی برندهایی همچون اپل ایجاد تمایز است حال آنکه در بیشتر کشورهای آسیایی به جای ایجاد تمایز و نوآوری راه آسان کپی برداری، تقلید و استراتژی رهبری قیمت را در بازارهای جهانی دنبال میکنند. مقایسهای بین شیائومی و اپل را ملاحظه فرمایید:
شیائومی در چین (یک شرکت الکترونیکی چینی که بزرگترین سازنده گوشی های هوشمند است و نام برند آن به معنی تکنولوژی ارزان است) یک مثال مناسب است. شیائومی فقط مالک فروشگاههای خرده فروشی نیست بلکه با کانالهای اصلیاش هوشمندانه در رسانههای اجتماعی نفوذ کرده تا با تبلیغ محصولات جدیدش و عرضه کالا و سفارشی سازی (تغییر و یا ساخت با توجه به مشخصات و اولویتهای فردی یا شخصی) گوشیهای همراه هوشمند، بازخورد مشتریهایش را کسب کند. این شرکت قویا به قدرت (Co creation) (ابتکار مدیریتی که در آن شرکتها با همکاری گروهی از مشتریانشان محصولی را تولید میکنند که ارزش متقابل داشته باشد) معتقد است برخلاف بقیه برندهای تلفن همراه هوشمند که در مدت شش ماه و یا بیشتر یک گوشی جدید را روانه بازار میکنند، شیائومی هر هفته یک دسته جدید از تلفنهای همراه را عرضه میکند. براساس روند کاری آنها (طرح شما برای ساخت) مدیر تولیدهای شیائومی بخشی از وقت خود را به جمع آوری بازخورد کاربرها از انجمن مشتریان آنلاین اختصاص دادند و هر بار که پیشنهادی را انتخاب میکنند در عرض چند ساعت بر روی میز یک مهندس به یک عمل قابل مشاهده مبدل میشود. مشخصات این محصول میتواند درعرض یک هفته از طریق بازخورد مشتری برای اصلاح سخت افزار یا نرم افزار تغییر کند. امروز شیائومی بیش از ۱۶ میلیون مشتری و خریدار دارد که نظرات خودشان را در مورد آنچه میخواهند منعکس میکنند. بر خلاف رویکرد اپل که فرآیند توسعه محصولاتش بسیار محرمانه است و یا به عبارت دیگر بسیار مرموز و مخفی است به حدی که حتی کارکنانش نمیدانند که در واقع بر روی چه محصولی کار میکنند.
از تکنولوژی تا جهانی شدن مسیری دارد که در برخی شرکتها خیلی سریع و در برخی طولانیتر پیش رفته است. این واضح است که شرکتها و برندهای موفق امروز باید با تغییرات سریع منطبق شده و آنها را بپذیرند و این به معنای نظارت مداوم بر بازار است و اینکه چگونه از نظر اجتماعی، فن آوری، قانونی، دیدگاه اقتصادی توسعه پیدا میکند. یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که میگوید دوستانت را نزدیک نگهدار و دشمنانت را نزدیکتر. برای برتری در تجارت توجه به رقابت ضروری است. شناخت نقاط قوت رقیبانتان به شما کمک خواهد کرد که نقاط ضعف عملکردتان را شناسایی کنید. از دامهای رقیبانتان و شبیه سازی موفقیتهای آنها (تقلید) اجتناب کنید.
هر یک از برندهای اشاره شده رویکردی متفاوت را دارند و البته ارزش هریک از برندها هم متفاوت است. سوالی که دوست دارم از عزیزان فعال در لینکدین بپرسم این است: چرا برندهای جهانی و با ارزشهای بالا که جز صد برند برتر جهان هستند اغلب از کشورهای آمریکایی و اروپایی هستند؟ چه مشکلی وجود دارد که هنوز یک برند متمایز همچون اپل از آسیا نیامده است؟
منتظر نظرات دوستان هستم.
سارا میرزایی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.